زخم بر دل دارم و سخت است پنهان کردنش

مثل هابیلی که گیجم کرده فکر مدفنش

پیش من لبخند تلخی زد که حتی هیچکس

انتظارش را ندارد لحظه‌ای از دشمنش

آن قدر دور است از من که شب ویرانی‌ام

گرد و خاکی هم نمی‌شیند به روی دامنش

رفت اما یادگاری بین ما جامانده است

حسرت او بر دل ما، حق ما بر گردنش

هم غم کنعانیان شد، هم عزیز مصریان

لطف‌ها کرده به یوسف قصه‌ی پیراهنش

 

محمد شیخی