تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدن‌ها

من و این دشت بی‌پایان و بی‌حاصل دویدن‌ها

تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش

من و شب‌ها و درد انتظار و دل تپیدن‌ها

نصیحت‌های نیک اندیشی‌ات گفتیم و نشنیدی

چه‌ها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدن‌ها

پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر

خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدن‌ها

کنون در من اگر بیند، به خواری و غضب بیند

کجا رفت آن به روی من به شوق از شرم دیدن‌ها؟

تغافل‌های او در بزم غیرم کشته بود امشب

نبودش سوی من هاتف گر آن دزیده دیدن‌ها

 

هاتف اصفهانی