نصیبم از تو به جز قلب پاره پاره چه بود؟
به جز دوای کم و درد بیشماره چه بود؟
به فکر فتح، به میدان عشق رو کردیم
تو آمدی سپر انداختیم، چاره چه بود؟
تو آمدی که ببینند عاشقان جهان
دل تو را و بفهمند «سنگ خاره» چه بود؟
به برق چشم خود آنگونه سوختی ما را
که پاک بردهای از یادمان شراره چه بود؟
کمان کشیدی و شک کردی و رها کردی
به قصد کار چنین خیر، استخاره چه بود؟
تو - قلب سوخته - یک بار خام عشق شدی
به حیرتم ز تو این جرأت دوباره چه بود؟
سجاد رشیدیپور