جای آنکه رعد باشم تا پریشانت کنم
کاش باران میشدم تا بوسهبارانت کنم
کاش دریا… تا در آغوشت بگیرم موج موج
کاش ساحل... تا مگر بر سینه مهمانت کنم
یا نسیمی... دست پنهان نوازش بر تنت
یا زلال آب چشمه... تا دوچندانت کنم
عاقبت شاعر شدم، گاهی گریزِ در خودم
ناگزیرم میکند از خود گریزانت کنم
تو سراسر سازشی، شوق است آبادم کنی
من دمادم زلزله، بیم است ویرانت کنم
من زمستانم، نمیخواهم زمینگیرم شوی
تو بهارانی، نمیخواهم زمستانت کنم
میروی، باشد! ولی ای خوب! پیش از رفتنت
این غزل را هم بخوان، شاید پشیمانت کنم
سعید پورطهماسبی