بپر بالاتر از اوهام و افکار و خیالاتم
محال است این که قصدم را بفهمی از سؤالاتم
همیشه حاصل جمع میانِ "من" و "تو"، "ما" نیست!
که "من"، "تو" می شوم گاهی میانِ احتمالاتم
چه جایِ منطق و درس و حساب است؟! عشق تا اینجاست -
به فعلِ "دوستت دارم" می انجامد مقالاتم
پر از احساسم و شعر من از چشم تو می بارد
تمام شاعران درمانده اند از وصف حالاتم
که من فرمانروای شعرم و این موهبت از توست
به نامت کرده ام هر خانه ای را در ایالاتم!
چنان در عشق استادم، که مولانا اگر می دید-
رها می کرد شمسش را و می گفت از کمالاتم!
مرا در هیأت روی تو می بینند این مردم
به نام تو مزیّن می شود حتی رسالاتم...
فاطمه سلیمانپور