به رودخانه رسیدم، به آب و آبادی
سلام، ماهی سرخم، سلام آزادی
همیشه تشنهترین مرد راه من بودم
تو بوی قصه گُلنار و آب میدادی
به یک ترانه که خواندم به ساز و آوازت
ببین چه میکشم از مردمان این وادی
نه آسمان، نه پری بوده است قسمت من
مباد این که بگویی تو هم زمین زادی
هنوز چشمه به چشمه پی تو میگردند
تمام کوزه بهدوشان پیر آبادی
علی داودی