برای من که غمم در قوارۀ یک زن
نشسته عشق بدوزد دوباره پیراهن
نه این که دوست ندارم که شاد بنویسم
غمیست در دل من عاشق غزل گفتن...
منم که شعر شده؟ یا که روح رابعه است
حلول کرده به جای من این چنین در تن؟...
دلم مزارِ شریف هزار خاطره است
هزار و یک شبِ ناگفتههاست قصۀ من
پسند میکنی آخر چگونه مرگم را؟
غم عزیز من! ای مهربانترین دشمن
گناهکارم اگر عشق اتهام من است
رگ مرا بزن ای تیغ روزگار! بزن...!
سیدهتکتم حسینی