آمده ما را بسوزاند، خدایا رحم کن
رحم کن بر روزگار تیرۀ ما رحم کن
چشم من دریاست، گیسوی پریشان تو موج
ای خروشان موج طوفانی، به دریا رحم کن
موجب رسواییِ من میشود پیراهنت
یوسف مصری! به دامان زلیخا رحم کن
مثل کفشی کهنهام، ترکم کن اما بعد از این
بر کسی که اینچنین افتاده از پا رحم کن
دست تو افتاده شمشیرم... به حال این اسیر
من اگر بودم نمیکردم! تو اما رحم کن
ماندهام در برزخی ما بین مرگ و زندگی
وقت تصمیم است اینک، یا بکش! یا رحم کن!
حسین زحمتکش