من از این زندگی چه می‌خواهم جز تماشای آسمان با تو

زیر باران قدم‌زدن گاهی بی‌خبر بودن از زمان با تو

هست من هستیِ تو باشد و بس، بشنوم از لبت نفس به نفس

شور یک عاشقانۀ آرام فارغ از حرف این و آن با تو

از گلویم نمی‌رود پایین لقمه‌هایی که بی تو می‌گیرم

ساده نگذر که فرق خواهد کرد طعم نان بی تو! طعم نان با تو!

من از این زندگی چه می‌خواهم؟ اتفاقی فقط تو را دیدن

ظهر در کوچه روبه‌رو بشوم زیر یک چتر، ناگهان با تو

این پرستوی نام من هرروز از لبان تو آب می‌نوشد

تو صدا کن مرا که بسیار است فرق آوای دیگران با تو

چند سال است دوری از باران، چند سال است دوری از لبخند

جنگ این‌جا نشانده است مرا زیر سقفی در این جهان با تو

آه یک گوشه از جهان زخم است گسلی زیر پایمان پیداست

اندکی کاش مهربان‌تر بود، اندکی جنگ مهربان با تو...

 

پونه نیکوی