مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم

که گیسوانت را یک به یک

شعری باید و ستایشی

 

دیگران

معشوق را مایملک خویش می پندارند

اما من

تنها می خواهم تماشایت کنم

 

قلب من

آستانۀ گیسوانت را، یک به یک می شناسد

 

آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می کنی

فراموشم مکن!

و بخاطر آور که عاشقت هستم

مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم

موهای تو

این سوگواران سرگردان بافته

راه را نشانم خواهند داد

به شرط آنکه، دریغشان مکنی...

 

پابلو نرودا