مانند برگ نامه های کهنه تایم کن

در آتش شومینه ای، یک شب رهایم کن

بگذار تا خط های این نامه به رقص آیند

خاکسترم کن! بیشتر سربه هوایم کن

هرشب حواسم پرت چشمان سیاه توست

فکری به حال کفش های تابه تایم کن

عمری زمین خوردم شبیه دانۀ باران

آری برایت سیب خواهم شد، دعایم کن

دارد فروغی در خیالم شعر می دوزد:

امشب صدایم کن، صدایم کن، صدایم کن

پروین شدم تا دیگ شعری بار بگذارم

لبخندهایت را نمکدان غذایم کن

با تو خدا را بیشتر حس می کنم هر روز

دست مرا محکم بگیر از "من" جدایم کن

در زیر این سرما گل سرخ تو میمیرد

این جاده ها برفی است، لطفا کفش پایم کن!

 

عالیه مهرابی