عزیزم جنگجویی عاشقم، دریاب دردم را

علاجی نیست زخم آخرین روز نبردم را

بخواب ای زهرۀ زیبا! که من آن ماه غمگینم

که باید آخر شب بشنوی آواز سردم را

رها کن موج موهای خودت را در تمام شب

مرا در خود بخوان مشکن دل دریانوردم را

فقط یک روز از این روزهای سرد پاییزی

بیا و سبز کن یک برگ از تقویم زردم را

نمی گویم چرا خاکسترم کردی، ولی دیگر

به دست بادهای بی کسی مسپار گردم را

خدایا! کهکشانی زخمی ام تنها همین امشب

به آغوش خودم بفرست ماه خوابگردم را...

 

محمدسعید میرزایی