بیرون بیا! این روزه‌داران، ماه می‌خواهند

جان‌ها برای زیستن، تنخواه می‌خواهند

آنقدر شیرین است لحن و لهجه‌ات، حتی

جن‌ها ز لب‌های تو بسم‌الله می‌خواهند

نام تو را در هر دم و هر بازدم بردم

این دو مسافر، خرجِ بین راه می‌خواهند

لطف پرستاران به جای خویش اما من

بیمارم و بیمارها همراه می‌خواهند

الماس اشکم را خریداری نمی‌بینم

این کوه‌های نور، نادرشاه می‌خواهند

آنقدر مجنونم که در فن جنون از من

دیوانه‌های شهر، راه و چاه می‌خواهند

 

محسن رضوانی