بیا با من زندگی کن

تا بنشینیم

روی صخره‌ها

کنار رودخانه‌های کم‌عمق

 

بیا با من زندگی کن

تا میوه‌ی بلوط بکاریم

در دهان یکدیگر

و این آیین ما شود

برای سلام گفتن به زمین

پیش از آنکه پرت‌مان کند

دوباره به میان برف‌ها

و حفره‌های درون‌مان

لبریز شود از

ناگواری‌ها

 

بیا با من زندگی کن

پیش از آنکه زمستان دست بکشد از

تنها بالشتی

که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده

و حفره‌های درون‌مان

لبریز شود از برف

 

بیا با من زندگی کن

پیش از آنکه بهار

این هوا را ببلعد و

و پرندگان آواز بخوانند.

 

جان یائو | آزاده کامیار