به‌ لطف‌ یاد تو کز شور عشق‌ سرشاری‌

میان‌ کوچه‌ قدم‌ می‌زنم‌ به‌ دشواری‌

هنوز در دل‌ این‌ کوچه‌ عطر یادت‌ هست‌

چنانکه‌ در دل‌ من‌ مانده‌ خاطرت‌ جاری‌

بنفشه‌ می‌شکفد در کنار هر قدمت‌

اگر دوباره‌ در این‌ کوچه‌ گام‌ بگذاری‌

شکوه‌ روز به‌ یک‌ لحظه‌ می‌شود خاموش‌

اگر که‌ زلف‌ پریشان‌ به‌ باد بسپاری‌

هنوز مست از آن شب که روی زخم دلم

به شوق و شرم نوشتی که دوستم داری

به‌ قاب‌ عکس‌ تو گفتم‌: «چقدر غمگینی

مگر ز حال‌ من‌ خسته‌ دل‌ خبر داری‌؟»

کنار سفره ی  خالی‌ نشسته‌ام‌ بی‌ تو

فقط‌ به یاد تو کز شور عشق‌ سرشاری‌!

 

عبدالرحیم سعیدی‌راد