با منِ دردآشنا، ناآشنایی بیش از این؟

ای وفادار رقیبان، بی‌وفایی بیش از این؟

گرم احساس منی، سرگرم یاد دیگران

من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این؟

موجی و بر تکه سنگی خرد، سیلی می‌زنی

با به خاک افتادگان، زورآزمایی بیش از این؟

زاهد دل‌سنگ را از گوشۀ محراب خود

ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟

پیش از این زنجیر صدها غم به پایم بسته بود

حال، تنها بندۀ عشقم، رهایی بیش از این؟

 

سجاد سامانی