ای که معمار نگاه تو خرابم کرده ست

دل بیدار تو بیگانه ز خوابم کرده ست

می گدازد شب اگر از نفس صادق من

هم از آن روست که هرم تو مذابم کرده ست

سرخ رودی که ز دریای دلت می جوشد

ایمن از خدعه بی رنگ سرابم کرده ست

من همان خاک زمین گیر پریرم، که امروز

آتش عشق تو هم مشرب آبم کرده ست

بعد از این منطق خوابم نبرد راه به دل

حکمت شرقی چشم تو مجابم کرده ست

 

سیدحسن حسینی