آن که سودازدۀ چشم تو بوده‌ست منم

و آن که از هر مژه صد چشمه گشوده‌ست منم

آن ز ره ماندۀ سرگشته که ناسازی بخت

ره به سر منزل وصلش ننموده‌ست منم

آن که پیش لب شیرین تو ای چشمۀ نوش

آفرین گفته و دشنام شنوده‌ست منم

آن که خواب خوشم از دیده ربوده است تویی

و آن که یک بوسه از آن لب نربوده‌ست منم

ای که از چشم رهی پای کشیدی چون اشک

آن که چون آه به دنبال تو بوده‌ست منم

 

رهی معیری